۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه

شكوهي پنهان در همين جا


روزي شيوانا به همراه مريدانش در جاده اي خارج شهر راه مي سپردند. ناگهان شيوانا متوقف شد و از شاگردان عذر خواست و به كنار جاده دويد و شاخه محكم و قطوري را از روي زمين برداشت و آن را پوست كند و با آن عصاي محكمي ساخت. سپس به جمع مريدان بازگشت و به راه رفتن خود ادامه داد. ساعتي بعد آنها به جواني معلول رسيدند كه عصايي نداشت و خودش را با زحمت روي زمين مي‏كشيد. شيوانا عصاي دست ساخته‏اش را به جوان معلول داد و جوان توانست به كمك عصا راحت‏تر گام بردارد. مريدان وقتي اين صحنه را ديدند با توجه به سابقه اي كه از شيوانا داشتند در مقابل او خودشان را روي زمين انداختند و از اين حركت شيوانا به عنوان كرامت ياد كردند و از او به عنوان يك آينده بين و پيشگو درخواست بركت كردند. شيوانا با خشم بر سرشان فرياد زد: برخيزيد! ساده انديشان! اگر شما هم چشم سرتان را باز مي كرديد و به جاي ولگردي در عالم هپروت به سطح جاده خيره مي‏شديد مي‏توانستنيد رد پاي جوان معلول را در سطح خاكي جاده ببينيد. تفاوت من با شما اين است كه من فقط حواسم را جمع دنياي طبيعي مي كنم و از آن درس مي گيرم. اما شما غافل از عظمت و شكوه و واقعيت طبيعت به ماوراالطبيعه توجه داريد و از ديدن بديهي ترين پيام ها در سطح جاده زندگي خود را محروم ساخته ايد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سلام گلم
خوش اومدی
هر چه می خواهد دل تنگت بگو